کد مطلب:315446 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:270

مقدمه ای در نفس و دل
به مضمون كلام حضرت خاتم صلی الله علیه و آله اعدی عدوك نفسك التی بین جنبیك [1] نفس دشمن دوست نماست و حیله ی او را نهایت نیست. همت او آن است كه پسر انسان را باسفل السافلین دركات نیران برساند و مقهور گردانیدن آن اصعب و اهم امور است و كمال سعادت آدمی در تزكیه و اصلاح اوست كه قد افلح من زكاها [2] و از صفت اماره گی به مقام مولمه رسد و كمال شقاوت در واگذاشتن اوست بر تقاضای او و قد خاب من دساها [3] چون از تربیت نفس معرفت او حاصل شود و از شناخت آن و شناخت حق من عرف نفسه فقد عرف ربه [4] اما در اینجا لطیفه ای است كه تا نفس را نشناسی تربیت او نتوانی و تا تربیت او به كمال نرسانی شناختن حقیقت او كه موجب معرفت رب است حاصل نیاید و در نفس مقامات و مراتب و بیاناتی از حكماء و عرفا می باشد. اما آنچه اصطلاح ایشان است عبارت از بخاری است لطیف و عزیز كه منشا و مبعث آن صورتا دل است كه اطبا روح حیوانی گویند و باعث جمله



[ صفحه 198]



صفات ذمیمه است كه فرمود: ان النفس لامارة بالسوء [5] و آن بر جملگی اجزاء و ابعاد قالب محیط است و حضرت ختمی مآب فرمود بین جنبیك چون بیشتر صفات او در میان دو پهلو ظاهر می شود. نفس حیوانات را این نسبت است ولی نفس انسانی را صفت دیگر است كه در نفوس حیوانات نیست و چون از ازدواج روح و قالب به هم رسیده و این دو فرزند كه دل و نفس باشد پیدا شده. اما دل گوئی پسری است كه به پدر روح شبیه است و نفس گوئی دختری است كه به مادر خاك شباهت دارد. در دل صفات حمیده علوی روحانی بوده و در نفس صفات ذمیمه.



خاك سفلی تن زده اند زمین چنگالها

روح علیا جان كشیده سوی بالا بالها



ولی چون نفس زاده ی روح و قالب است بعضی از صفات حمیده كه تعلق به روح دارد در او هست و از این جهت نفس انسان بقا یافت و قابل تكمیل شد.

«و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون [6] .

گمان نكنید كسانی كه در راه خدا كشته شدند مرده اند بلكه زنده اند و نزد پروردگار خود روزی می خورند». و فرمود: «خلقتم للبقاء لا للفناء بل منقلبون من دار الی دار [7] ؛ شما آفریده شده اید برای ماندن نه برای نابود شدن بنابراین شما از خانه ای به خانه ای دیگر (و یا از دنیایی به دنیای دیگر) منتقل می شوید».

به خلاف نفوس حیوانات كه زاده ی عناصر و افلاك و كواكب اند و از روحانیت در ایشان هیچ اثری نیست لاجرم فناپذیرد و نفس آدم علیه السلام از ازدواج روح و قالب برخاست و در نفس او نفوس فرزندان تعبیه شده، به قدرت الله آن ذرات را بیرون آورده و در مقابل عالم ارواح در صفوف مختلئه بداشتند. چنانچه اختلاف ارواح بود تا هر روحی به مناسبتی كه به آن ذره داشت در مقابله افتاد و التفات كرد در آن ذره و استماع خطاب الست بربكم [8] به هم رسیده، شایستگی جواب بلی ظاهر شده و



[ صفحه 199]



بیرون آوردن ابتداء از صلب آدم علیه السلام را این فائده بود تا شامل پرتو ارواح باشند. چون ایشان را از ارواح تعلق نظری بود سئوال و جواب میسر نمی شد، پس آن ذرات را در صلب آدم علیه السلام فرستاد تا انقراض عالم به قدرت خداوندی محافظت او می كند، در اصلاب آباء و ارحام امهات نگاه می دارد و از صلب به صلب و از رحم به رحم منتقل می شود. چنانچه فرموده است یخرج من بین الصلب و الترائب [9] تا در وقت صحبت آباء و امهات به هم بپیوندد و در رحم مادر بیامیزد كه انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتلیه [10] پس نطفه علقه می شود و علقه مضغه. چون سه اربعین بر وی گذشت استحقاق آن یابد كه آن روح كه در عالم ارواح به آن نظر كرده بود هم بدان ذره تعلق گیرد. ثم انشاناه خلقا آخر [11] و آن ذره را كه منشا غالب است در تعبیه چنین پرورش می دهد تا طفل در وجود آید و به حد بلاغت و بلوغ رسد و اگر نفس به كمال رسیده باشد آن وقت قابل تكالیف شرع انور گردد. اگر پیش از آن خطاب تكلیف به او پیوستی چون كمال نرسیده بود تحمل تكالیف را قابل نبود چه از راه صورت و چه از راه معنی و دقائق و رموز در معرفت نفس. زیاده بر این است لكن در این موقع به مناسبت بیانی شده و اجمالا از ترتیب و تركیب نفوس دو صفت و نشانه است كه از مادر خاكی آورده و باقی صفات ذمیمه كه صفات فعلی است از این دو اصل تولد می كند اما آن دو صفت هوی و غضب است و این هر دو خاصیت عناصر اربعه یا به قول امروز هفتاد عنصر است كه ماده نفس است و باعث دركات دوزخ است و این دو صفت بالضروره باید در نفس باشد تا به وقت هوی اخذ منافع كند و به وقت غضب دفع مضار تا در عالم كون و فساد باقی ماند و پرورش یابد. اما آن دو صفت را باید به حد اعتدال نگاهداشت كه نقصان این دو صفت نقصان بدن و زیادتی آن نقصان عقل و ایمان است. تربیت و تركیب نفس به اعتدال رسانیدن این دو صفت



[ صفحه 200]



هوی و غضب است تا نفس و بدن و عقل و ایمان سالم باشد و هر یك را به قانون شرع استعمال كند در موضع خویش و حق تقوی، عدالت و مساوات و مواسات را مرعی دارد، چون شرع تقوی و عدالت و جمله صفات را به حد اعتدال نگاه می دارد تا بعضی غالب نشود، و بعضی مغلوب. اگر هوی از حد اعتدال تجاوز كند شره و حرص و حسد و شید و حیله و دنائت و بخل و خیانت پدید آید و ظلم و تعدی و طغیان و اضمحلال و اعدام حقوق ضعیفان و تجاوزات به اموال و نفوس و نوامیس دیگران نتیجه آن است و اما عدل و اعتدال اخذ منافع بقدر حاجت و ضرورت نماید و نظام عالم بر آن است كه بالعدل قامت السموات [12] و اگر صفت غضب از حد اعتدال تجاوز كند بدخوئی و تكبر و عداوت و تهور و خودخواهی و خودرائی و استبداد و عدوان و بی ثباتی و كذب و عجب و تفاخر تولید كند و هر یك از این صفات ذمیمه منشأ دركی از دركات دوزخ است و صاحب این صفات خبیثه از فیوضات حق محروم و بعضی را مخلد در نار ابدی خواهد نمود. نعوذ بالله من خطرات النفس و اغوایها [13] و از غلبه ی هوی صرف اوقات به شهوات و لذات دنیا پدید آید و از غلبه ی غضب ظلم و شرارت برخیزد چنانچه در اخلاق دشمنان دین و ظالمین مشهود است كه فرمود: ان الله لا یحب الظالمین [14] و لا یحب المسرفین [15] چون این صفات بر نفس غالب گشت طبع نفس مایل شود به فسق و فجور و غلبه و قتل و ایذاء و انواع فسادها و چون ملائكه به نظر ملكی در انسان نگریستند و این صفات را مشاهده كردند گفتند اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك [16] و ندانستند كه چون نفس تابع شریعت شد در اثر تربیت اولیاء و سفرای



[ صفحه 201]



الهیه و پیروی آنها صفات ذمیمه بهیمی و سبعی و شیطانی همه صفات روحانی و رحمانی گردد و حق تعالی در جواب ملائكه فرمود انی اعلم ما لا تعلمون [17] پس هر وقت تابع شرع و تقوی شد صفت هوی و غضب به اعتدال رسد و صفات حمیده از او پدیدار شود، شجاعت و سخاوت علم و حلم و تواضع و مروت و مواسات و مساوات و مواخات و قناعت و صبر و شكر و ثبات و قرار و وقار و سایر اخلاق حسنه كه نفس از مقام اماره به مقام مطمئنه رسد و مطبوع روح شریف گردد و قطع منازل علوی و سفلی را نماید و روح را به مدارج اعلی علیین رساند و منطوق خطاب ارجعی الی ربك راضیة مرضیة [18] گرداند و روح را در مراجعت براق نفس می باید آن وقت كه بر این عالم پیوست بر براق نفخه سوار بود و نفخت فیه من روحی [19] این وقت كه می رود به براق نفس حاجت دارد و براق نفس را به دو شهر هوی و غضب حاجت است چه به علو رود یا به اسفل. از اینجاست كه فرموده اند: لولا الهوی ما سلك احد طریقا الی الله تعالی [20] چون روی به عالم علو كند همه عشق و محبت گردد و غضب چون تصفیه شد و اراده علو كند غیرت و همت گردد. نفس به عشق و محبت روی به حضرت حق كند و به غیرت و همت در هیچ مقام توقف نكند و به هیچ چیز التفات ننماید و روح را این وسیله تمام است در وصول به حضرت احدیت و او را پیش از نزول به عالم عناصر و ناسوت در عالم ارواح هوی و غضب نبود و چون ملائكه به مقام خود راضی و واقف بودند از نور جمال احدیت به مشاهده ضوئی قانع گشته و قوت و دقت و جرأت آن نداشتند كه از آن مقام قدم پیش نهند و چنانچه



[ صفحه 202]



جبرئیل گفت لو دنوت انمله لاحترقت [21] اما چون نفس به عناصر جفتی گرفت، از ازدواج ایشان دو فرزند هوی و غضب پدید آمد. هوی جهول بود و غضب ظلوم كه فرمود و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا [22] نفس را تا روی در اسفل بود، این دو ظلوم و جهول او را به هلاكت می انداختند و روح اسیر ایشان بود و جمله هلاك می شوند ولكن چون توفیق طاعت و عبادت و ریاضت و تزكیه نفس رفیق گشته و كمند جذبه ی ارجعی الی ربك [23] توسن نفس را به مقام حضرت علی الاعلی فوق كل عال [24] خواند، روح كه سواری بود عاقل، خواست كه جبرئیل وار عنان باز كشد، نفس توسن صفت چون پروانه عاشق، خواهد خود را بر شمع نورالانوار جمال و كمال احدیت زند و از هستی خود به عشق و غیرت درگذرد و از آن مقام گذشته و فانی در دوست گردد.



بار دیگر از ملك پران شوم

آنچه اندر وهم ناید آن شوم



و وجود پروانگی مجازی خوبان را به وجود حقیقی مبدل گرداند، تا نفس در این مقام ظلومی و جهولی خویش به كمال نرسد و بر این توان شناخت نفس را كه چیست و از بهر چه آفریده شده و در كدام مقام است و مرات و آینه تمام نمای كیست و به چه كار آید و مورد و جلوه كلام حق پیام كنت له سمعا و بصرا و لسانا و بی یبصرو بی ینطق [25] گردد و حقیقت من عرف نفسه فقد عرف ربه [26] ظاهر و محقق گردد. پس از توجه به این مقدمه در كیفیت تربیت و تزكیه نفس و علوم مقام نفس گوئیم «زینة



[ صفحه 203]



الاولیاء و صفوة الازكیاء قدوة الكاملین و عمدة الواصلین و قطب المجاهدین؛ آن كه زیور و زینت اولیاء و برگزیده ی پاكیزگان و پیشوای كاملان و ستون واصلان به حق و قطب مجاهدان». آینه سر تا پا نمای توحید.


[1] بحارالانوار ج 67 ص 36. ترجمه: دشمن ترين دشمنانت نفس توست كه در ميان پهلوهاي توست.

[2] آيه 9 سوره ي شمس كه مي فرمايد: محققا رستگار كسي است كه خود را تزكيه كند و زكوة جان و مال خود را بدهد.

[3] آيه ي 10 سوره ي شمس است كه مي فرمايد: نااميد در حقيقت آن كسي است كه نفس خود را با دسيسه تباه كرد.

[4] بحارالانوار ج 2 ص 32. ترجمه: هر كه خود را بشناسد خداي خود را خواهد شناخت.

[5] آيه 53 سوره يوسف است كه مي فرمايد: نفس اماره بالسوء است كه اين نفس هميشه آدمي را به بدي امر مي كند.

[6] سوره ي آل عمران آيه ي 169.

[7] شرح اصول كافي (ملاصالح مازندراني) ج 3 ص 123.

[8] اشاره به آيه ي 172 سوره ي اعراف. ترجمه: آيا من پروردگار شما نيستم.

[9] سوره ي طارق آيه ي 7. ترجمه از ميان صلب پدر و سينه ي مادر بيرون مي آيد.

[10] آيه ي دوم سوره ي دهر است كه مي فرمايد: ما شما را از نطفه جهنده و ممزوجي آفريديم تا شما را امتحان كنيم.

[11] اشاره دارد به آيه 14 سوره ي مؤمن كه مي فرمايد: سپس او را آفريديم آفريدني ديگر.

[12] شرح اسماء الحسني (ملا هادي سبزواري) ج 2 ص 113. ترجمه: آسمانها بر مبناي عدالت گسترده شده است.

[13] ترجمه: پناه مي بريم به خدا از خطرات نفس و حيله ها و نيرنگهاي آن.

[14] سوره ي شوري آيه ي 40. ترجمه: خداوند ستمگران را دوست ندارد.

[15] سوره ي اعراف آيه ي 31 و انعام آيه ي 141. ترجمه: و خداوند اسراف كاران را دوست ندارد.

[16] اشاره دارد به آيه ي 28 سوره ي بقره كه مي فرمايد: ملائكه گفتند آيا مي خواهي كسي را در زمين قرار دهي كه فساد و تباهي نمايد و خونريزي كند؟ اگر منظور عبادت است كه ما هميشه در فرمان تو به تحميد و تسبيح و تقديس تو مي پردازيم.

[17] آيه 28 سوره ي بقره است كه مي فرمايد: من مي دانم آنچه را شما نمي دانيد.

[18] اشاره دارد به آيه 28 سوره ي فجر كه مي فرمايد: اي صاحب نفس مطمئنه برگرد به مركز اصلي خود كه خدا از تو راضي و تو از خدا راضي هستي.

[19] سوره ي ص آيه ي 72 و حجر آيه ي 29. ترجمه: و از روح خود در آن دميدم.

[20] ترجمه: اگر عشق و محبت نبود هيچ كس هيچ راهي را به سوي خداوند متعال طي نمي كرد.

[21] الغدير (علامه اميني) ج 11 ص 172. ترجمه: اگر به اندازه ي سر سوزني پيش مي رفتم آتش مي گرفتم.

[22] آيه 72 سوره ي احزاب است كه مي فرمايد: انسان بار امانت الهي را برداشت و به درستي كه او ستمكار نادان است.

[23] سوره ي فجر آيه ي 28. ترجمه: به سوي پروردگارت بازگرد.

[24] صحيفه ي سجاديه دعاي 46. ترجمه: بلند مرتبه ي والا مقامي كه برتر از هر بزرگي است.

[25] اشاره به حديث قرب نوافل، كافي ج 2 ص 352. ترجمه: خداوند مي فرمايد: من براي او گوش و چشم و زبان مي شوم كه با آن مي شنود و مي بيند و سخن مي گويد.

[26] بحارالانوار ج 2 ص 32. ترجمه: هر كسي خود را شناخت خداي خويش را خواهد شناخت.